سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این دانش، دین است، پس نیک بنگریدکه از چه کسی دین خود را می گیرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

از روز اول
 

Lilypie Kids Birthday tickers

اولین برف درست و حسابی امسال:
برف

رفتیم پیست اسکی فیروزکوه:
پیست اسکی

خیلی های دیگه هم اومده بودند برف بازی:


ما هم آدم برفی ساختیم:


با موش برفی هم که بقیه ساخته بودند عکس گرفتیم:
موش برفی


دوشنبه 89/11/11 ساعت 12:44 عصر

شال و کلاه کردیم و ساکم رو انداختم رو کولم و راه افتادیم:


با قطار رفتیم تا بندر عباس:
پنجره قطار

قطار خیلی خوبه، میشه از سر تا تهش رو دوید و شلوغ کرد:


شب هم میشه توش خوابید:
خوابیدن در قطار

صبح که رسیدیم رفتیم پیش پسر عموی بابام، این پسر کوچیکشه، محمد آقا:
محمد آقا: پسر پسر عموی بابا

فرداش هم با پسر دایی بابابزرگ رفتیم بازار، اولش خوب بود و خوش می گذشت:
بازار اوزی ها - بندر عباس

ولی بعدش بابا کم آورد و برام این رو خرید:
بازار گردی با کالسکه

غروب بندر رو تا حالا تو عمرتون دیده بودید؟ـ
غروب بندر

قشم هم رفتیم، اینجا پارک بازیه:
بازار ستاره

اینجا هم دره ستاره افتاده:
دره ستاره افتاده قشم

اینجا هم ساحل قشمه، جزایر ناز:
جزایر ناز - قشم

ساحل جزیره هنگام:
ساحل جزیره هنگام

جزیره هنگام:
جزیره هنگام

خلاصه خرید و دید و بازدید ها که تموم شد، با قطار برگشتیم خونه، خیلی خوش گذشت، حیف که زود گذشت!ـ


دوشنبه 89/11/11 ساعت 12:38 عصر

آموزش مهارتهای بسکتبال در 4 جلسه:ـ
محمد امین - بسکتبال

تعمیرات لوازم خانگی در 2 ساعت:ـ
محمد امین - تعمیر لوازم خانگی

آموزش خوش تیپی در چند دقیقه:ـ


با پسر عمو محمدصالح:ـ
محمد امین - محمد صالح

با پسر دایی کربلایی ابوالفضل:ـ
کربلایی ابوالفضل محمد امین - کربلایی ابوالفضل

عموجون! پسوردش چیه؟ میخوام وبلاگمو آپ کنم!
لپ تاپ عمو جون

یک روز در طبیعت پاییزی روستای نام آور:ـ
طبیعت گردی محمد امین   




سه شنبه 89/9/30 ساعت 2:6 صبح

 برای شادی روح مامان بزرگ مامانم فاتحه بخونید...ـ


و اما آنچه گذشت:
اعلام استقلال:ـ





رانندگی با وسایل مختلف:ـ


 

 

-



ولی هنوز سوار قطار راستکی نشدم:ـ


-تنگه واشی:ـ
  

عکس یادگاری با فتحعلیشاه قاجار:ـ
-

عکس یادگاری با پسر عمو محمد صالح:ـ
 

عکس یادگاری با پسر دایی علیرضا:ـ


عکس یادگاری با دوست جدیدم آروین:ـ


تکیه پهنه کلا:ـ


باغ انار محمود آباد:ـ

پنج شنبه 89/7/29 ساعت 9:2 عصر
در تابستان ما لخت می شویم و خیلی کیف می دهد:ـ


ما تمرین می کنیم که بتوانیم 2 هندوانه با دو تا دستمان بلند نماییم:ـ


راه می افتیم در همه جای خانه تاخت و تاز می نماییم:ـ


ما حیوانات اهلی مامانی را دوست داریم و با آنها بازی می کنیم:ـ


با اسباب بازی هایمان هم همینطور:ـ


وقتی هم حوصله مان سر می رود بابا جانمان ما را به پارک می برد و ماشین سواری می نماییم به این شرح:ـ


ولی حیف که تابستان در این شهر ما زود تمام می شود:ـ

دوشنبه 89/7/5 ساعت 4:21 صبح
این کیک تولدمه!ـ


دست دست، دستا بالا...!ـ


سه چرخه خودمه! نیا جلو!ـ


اینم همه کادو های روز تولدمه: سه چرخه، کامیون، سرویس غذا خوری، هلی کوپتر، لباس، لگو خونه سازی و کلی کاغذ رنگی!ـ


این هم دور افتخار با سه چرخه...!ـ


ببینم می تونم برم توش...!ـ

یکشنبه 89/5/31 ساعت 1:17 صبح
معرفی می کنم : مامور 0077!ـ


می خوام روی پاهای خودم وایسم!ـ


زیارت امامزاده اسماعیل:ـ


دوچرخه سواری:!ـ


هاپو سواری:ـ


سبد خرید سواری!:ـ


همه دندونهای من!:ـ


این دندونا مسواکم می خواد دیگه:ـ


گرمه دیگه! مگه به روح اعتقاد ندارید؟ـ


همه پسرعمو های من:ـ

جمعه 89/5/22 ساعت 3:10 عصر
بربربری، بربری، بیسکویت مادری... تقدیم به پسر عموی عزیزم!!!ـ


برم ببینم بابا این تو چی قایم کرده...ـ


آخیش! خسته شدیم از کوهنوردی!ـ


این هم تاب بازی توی پارک...ـ
 

بدون شرح...ـ


ببینم مهر کدوم جانماز خوشمزه تره؟!ـ


اصلا شما تا حالا تو عمرتون دریا رو دیده بودید؟!ـ


با پسر داییهام، ابوالفضل و علیرضا...ـ


چه کیفی داره آب بازی...ـ
  

دلستر هم بعد آب بازی...ـ


باز هم در دامن طبیعت...ـ
 



خرید از فروشگاه...ـ


معرفی می کنم، دوست جدیدم: واک واک! ـ

چهارشنبه 89/4/23 ساعت 1:15 صبح

چیه مگه؟ دارم دنبال غذای مخصوص خودم می گردم...


این عکس وقتیه که بابابزرگم از مراسم سالگرد امام برگشته بود و اومده بود پیش ما...


این عکسها هم من و پسر دایی علیرضا هستیم که با خانواده رفته بودیم گردش


 

اینم وقتی که با بابا مامانم رفته بودیم هواخوری...
 



اینم تب جام جهانی 2010  آفریقای جنوبی


دوشنبه 89/3/24 ساعت 8:37 عصر

یه روز صبح که از خواب پاشدم...


عزممو جزم کردم که برم دنیا رو کشف کنم...


اونم این دنیای وارونه رو!


همه چیزای عجیبشو...


جاهای مخفی...


میوه های ترش...


حیوونای گنده...


طبیعت قشنگ...


آدمای رنگ و وارنگ...

تازه عجیبتر اینکه بابام میگه خدا منو از آسمون واسشون فرستاده:

بعد از اینهمه کشفیات و فلسفیات یه خواب راحت تو طبیعت می‏چسبه...!


شنبه 89/3/8 ساعت 1:32 صبح
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عکس خانوادگی
شش سال بعد...!
بوی ماه مهر
محمد امین! بتمن باز می گردد!
احساس خوشتیپی
پسر عمو علیرضا
در آستانه سه سالگی
هشت ماهی که نبودم-1!
بازی های زمستونی
تولد، تولد، تولدشون مبارک!ـ
روز اول
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
67388 :کل بازدیدها
11 :بازدید امروز
8 :بازدید دیروز
درباره خودم
از روز اول
محمد امین
من محمدامین هستم. پسر گل وگلدونه بابا ومامان!
 
 
لوگوی خودم
از روز اول
لینک دوستان
خان عمو
پسر عمو محمد صالح
  Site Meter
 
آرشیو
شهریور 1388
مهر 1388
آبان 88
آذر 88
دی 88
بهمن 88
اسفند 88
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آذر 89
بهمن 89