بارالها! به عزّت و جلالت سوگند، چنان تو را دوست دارم که شیرینی آن، در دلم استوار گشته است . هرگز جان های کسانی که تو را به یگانگی می پرستند، به این باور نمی رسند که تو دوستانت را دشمن می داری. [امام علی علیه السلام ـ در نیایشش ـ]
دستم به دهنم میرسه:
اینم چنتا عکس جدید:
هيس! من خوابم!
ببين چه گلي ، دسته گلي هستم!
ببين چه آقا شدم من!
واي لپم كنده شد
پاییزان
پیش بند شیرخوری:
امر می کنیم ترو خشکمان کنند:
اراده نمودیم کمی بگردیم:
بازم مهمونی داشتیم! بهش میگفتن بله برون! خیلی با مزه بود. همه لباسای رنگ و وارنگ پوشیده بودند ولی ایندفه هیشکی واسه من کادو نیاورد. بعد از مهمونی هم من و مامان و بابا برگشتیم خونه خودمون!
دومادیمون مبارک!
خیلی چیز بود! یعنی اینکه مراسمش خیلی خوب بود، اجرای موسیقی زنده هم داشت،از صبح هم تا همین الانش همه دارند دورمون می گردند! همه هم به ما و به خودشون تبریک میگن! تازه میگن ایشالا دومادی بزرگه! تازه این کوچیکش بود!
ولی آخرش یه کمی درد داشت! خدا نصیب نکنه!
دوباره رفتیم مسافرت دلتون بسوزه!رفتیم بالای کوه صبحونه خوردیم دلتون بسوزه!بعدش رفتیم تا رسیدیم خونه بابابزرگ و عزیز جون، دلتون بسوزه!
آخرش بابایی وبلاگ منو فلیتر میکنه با این عکسها!
ورود به بخش مدیریت