[ و چون از صفین باز مى‏گشت ، به گورستان برون کوفه نگریست و فرمود : ] اى آرمیدگان خانه‏هاى هراسناک ، و محلتهاى تهى و گورهاى تاریک ، و اى غنودگان در خاک اى بى کسان ، اى تنها خفتگان اى وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما بى شماییم و به شما رسندگان . امّا خانه‏ها ، در آنها آرمیدند ، امّا زنان ، به زنى‏شان گزیدند . امّا مالها ، بخش گردیدند . خبر ما جز این نیست ، خبرى که نزد شماست چیست ؟ [ سپس به یاران خود نگریست و فرمود : ] اگر آنان را رخصت مى‏دادند که سخن گویند شما را خبر مى‏دادند که بهترین توشه‏ها پرهیزگارى است . [نهج البلاغه]
	از روز اول

وقتی بابام داشت سکته می کرد! وقتی بابام رفته بود برام شناسنامه بگیره، بهش گفته بودن شناسنامه خودتم باید عوض بشه، این شد که شناسنامه مامان موند پیش برگ تولد من و شناسنامه بابا رفت بایگانی. وقتی شناسنامه ها آماده شد، اسم منو تو شناسنامه مامان نوشته بودند ولی تو شناسنامه بابا اسمم نبود. کاش قیافه بابامو می دیدین! شده بود اینطوری:(آخه من خیلی شبیه بابامم!) تا بالاخره دیروز رفت و شناسنامشو درست کرد و خیالش راحت شد! نظرات شما () چهارشنبه 88/6/25 ساعت 10:38 عصر لیست کل یادداشت های این وبلاگ عکس خانوادگی شش سال بعد...! بوی ماه مهر محمد امین! بتمن باز می گردد! احساس خوشتیپی پسر عمو علیرضا در آستانه سه سالگی هشت ماهی که نبودم-1! بازی های زمستونی تولد، تولد، تولدشون مبارک!ـ روز اول [عناوین آرشیوشده]

RSS  فهرست خانه وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک ورود به بخش مدیریت 68475 :کل بازدیدها 14 :بازدید امروز 4 :بازدید دیروز درباره خودم محمد امین من محمدامین هستم. پسر گل وگلدونه بابا ومامان!     لوگوی خودم لینک دوستان خان عمو پسر عمو محمد صالح     آرشیو شهریور 1388 مهر 1388 آبان 88 آذر 88 دی 88 بهمن 88 اسفند 88 فروردین 89 اردیبهشت 89 خرداد 89 تیر 89 مرداد 89 شهریور 89 مهر 89 آذر 89 بهمن 89