[ و فرمود : ] مرگ نزدیک است و همصحبتى دنیا اندک . [نهج البلاغه]
	از روز اول

تحرکات اخیر! پشت فرمون بودم، بعد عوارضي، يهو چشام گرم شد! زدم كنار و يه چرت خوابيدم! بعدشم يه سره روندم تا خود بندر...   سالگرد ازدواجي بابا و مامان، منو بردند رستوران كه غذا خوردنشون رو تماشا كنم!   دارم با دوستام بازي مي كنم:   نظرات شما () چهارشنبه 88/9/25 ساعت 10:51 عصر عصای دست بابایی کیه؟ محمد امین! خودمم دارم راه میرم! اونم بابامه بهم تکیه داده: این منم با لباس پلوخوری (ببخشید، شیر خوری) تو مهمونی عقدکنان! دی دید! برو کنار بچه!     نظرات شما () سه شنبه 88/9/17 ساعت 8:40 عصر اینم یه بله برون دیگه! آخ که من چقده خوش قدمم! نچ نچ نچ! همه میگن من چقده بامزه ام!     نظرات شما () پنج شنبه 88/9/12 ساعت 8:31 عصر مگه چنتا دست دارم من؟ فكر كردين خودتون بلدين تلويزيون تماشا كنين و چيپس بخورين؟ منم دست مي خورم! قاه قاه قاه! چقده بامزه بود اين جوك بابايي! (همونيكه يه قزميت يه نپتوني رو مي بينه آتيش ميگيره!) هيس! يواش! مثلا دارم تمركز ميكنم براي دست خوردن!   نظرات شما () پنج شنبه 88/9/12 ساعت 8:29 عصر لالایی لالا لالایی برام میخونین تا خوابم ببره؟   نظرات شما () سه شنبه 88/9/3 ساعت 11:30 عصر زمستون اگه زمستون که میگن اینه که من پوشیدم، پس زمستون خیلی خوشگله!   نظرات شما () سه شنبه 88/9/3 ساعت 11:29 عصر لیست کل یادداشت های این وبلاگ عکس خانوادگی شش سال بعد...! بوی ماه مهر محمد امین! بتمن باز می گردد! احساس خوشتیپی پسر عمو علیرضا در آستانه سه سالگی هشت ماهی که نبودم-1! بازی های زمستونی تولد، تولد، تولدشون مبارک!ـ روز اول [عناوین آرشیوشده]

RSS  فهرست خانه وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک ورود به بخش مدیریت 67142 :کل بازدیدها 6 :بازدید امروز 7 :بازدید دیروز درباره خودم محمد امین من محمدامین هستم. پسر گل وگلدونه بابا ومامان!     لوگوی خودم لینک دوستان خان عمو پسر عمو محمد صالح     آرشیو شهریور 1388 مهر 1388 آبان 88 آذر 88 دی 88 بهمن 88 اسفند 88 فروردین 89 اردیبهشت 89 خرداد 89 تیر 89 مرداد 89 شهریور 89 مهر 89 آذر 89 بهمن 89